تااندازه
ای عنوان بیانگر می باشد که محتوای تصاویرچیست؟. زیراکه محال است کسی صحنه های تصاویررا به بیند و متأثرنشود . برای اینکه بسربردن در این حلبی آبادها نمی تواند شباهت به
زندگی داشته باشد. چون اگر این زندگی کردن است .پس آنانکه که در شمال تهران در کاخ بسرمی برند و در ناز
ونعمت غوطه ورند چیست؟ گویا مقولات عدالت
ومساوات و نفی استثمار وتبعیض و... جزو متون کتب کتابخانه ای و تحقیق وپژوهش های وآکادامیک اند . چون در
عمل واقعیت چیز دیگریست. اگر این تصاویر مربوط به کشور فقیری باشد . تااندازه ای توجیه پذیراست
. ولی در کشور سرشار از منابع نفت و گاز و سایر سرمایه های طبیعی دیگر جایز نیست
در حاشیه ی کلان شهر تهران پایتخت کشور سهم برخی از شهروندان چنین بطور دربست فقر
ومحرومیت شده باشد . در صورتی که فراموش نشده خمینی قول حکومت پابرهنگان ومستضعفان داده بود و
جانشین وی هم منشور 8 ماده ای صادر
کرد و لحظه ای از مستضعف پناهی کوتاه
نمی آید.تازه دلسوزی برای سایرملت های مسلمان هم می کند .چون رهبرام القرای جهان اسلام است.
بهررو اگر
چنانچه نام این منطقه نور آباد نبود وظلم یا نفرین آباد بود آن موقع شرایط چگونه
می بود؟ آخراین چگونه نوری است که آبادشدنش چنین است؟ چون تداعی کننده ی عملکرد
بیش از 35 ساله ی گورستان آباد کردن رژیم نامشروع ولایت فقیه است؟ بگذریم گیرم پدر ومادران شان مقصرند که این
کودکان را پس انداختند. ولی جرم این کودکان
چیست که باید بهایش را به پردازند؟ برای اینکه خیلی تبعیض آمیز وناعادلانه فقرومحرومیت ازمنابع سرشار نفت وگاز
نصیب شان شده است که اوایل انقلاب خمینی عوامفریبانه بطور وارونه قولش را به پدران ومادران شان داده
بود؟ بنابراین راست گفته شده که نگاه نکن واست گرون تموم میشه چون با نگاه کردن اگر از جنس حکومتیان وشرکا وحامی شان نباشی برایت سخت تموم میشه چون محال است بهم نریزی ودگر گون نشوی و پرسش نکنی آخه برای چه سرنوشت اینان چنین شده وفرق شان با شمال شهر تهران و کاخ ومرفه نشینان چییست؟ باید گفت اگر دستم رسد برچرخ گردون ازآن پرسم که این چونست و آن چون . یکی را می دهی صد ناز ونعمت ، یکی را قرص جو آغشته در خون.
گناهی ندارند، جز داشتن خانواده ای که به امید واهی روزگار بهتر، از خانه و شهر و وطنشان آمدهاند «نوروز آباد»ی که نشانی از نوروز و بهار ندارد. بلوک روی بلوک، خشت روی خشت، یک صفحه حلبی زنگ زدهی کج و کوله، و پنجرهی ترک خوردهی غبارگرفته، شده در و دیوار خانهشان، سرپناه بی پناهیشان. زندگی در حلبیآبادی که اسمش را گذاشتهاند، نوروز آباد.زندگی در حاشیه شهر در حاشیه انسانیت. سپیدی در کار نیست. سراسر سیاهی است، روزگار کودکان مهاجر و کار. زندگی در خواستن و نداشتن، رفتن و نرسیدن. روزهایشان خلاصه شده در فقر و آسیب. پشت تمام شیطنت و بازیگوشیهای کودکانهشان ، خندههای از ته دلشان و نگاههای معصومشان، سرنوشت تلخ و غمانگیزی پنهان شده.در چشمهای پرسان این کودکان، فقط سیاهی است که جولان میدهد و فردا، پسفرداست که سیاهی از چشمهایشان میریزد روی دستهایشان که به هیچ جا بند نیستند. در کومههای فقر نور راهی به جایی نمیبرد، کودکان قد میکشند و روزها میگذرند و فردا با روشنیهایش هیچوقت از راه نمیرسد. سیاه سفید بزرگ میشوند، در روزگار بی رحمی که تا دنیا دنیاست برای این بچهها رنگ خوشی ندارد، و عاقبت سیاهی بر سپیدی روح کودکانهشان خط میکشد ...نوروزآباد منطقه مسکونی فقیر نشینی از توابع شهر احمدآباد مستوفی است که در جنوبغربی شهر تهران قرار دارد.منبع فرارو
رژيم اشغالگر اسلامى دیگه داره نفسای آخرش رو میکشه ! فاتحه مع صلوات ! ارتش قدرتمند اسراییل باید آخرین مشت محکم رو بزنه به هیکل متعفن رژیم تا همه چیزش از هم بپاشه !
ReplyDelete