نه باروت که سیاهدانه است !
آورده اند که روزی روستایی که با الاغش قاچاق باروت ازروستا به شهرحمل می کرد . دردروازه
ورودی شهر از سوی داروعه چی به وی ایست داده می شود چون به بار الاغ روستایی مظنون شده
بود. داروغه چی پس از بارزسی خورچین الاغ
روستایی متوجه می شود که بارش باروت است که بطور قاچاقی حمل شده است .
از روستایی می پرسداین چیست و چرا باروت قاچاق می کنی؟
روستایی منکر باروت می شود و اصرار می ورزدکه نه باروت که سیاهدانه است.
داروغه وقتی می بیند روستایی کوتاه
بیا نیست ، می گوید بیا باهم برویم داروغه خانه
نزد زئیس داروغه ها.
آنگاه با همدیگرراهی شهر می شوند تا
نزد رئیس داروغه ها بروند.
پس از رسیدن به داروغه خانه ، داروغه چی گزارش به رئیس داروغه خانه می دهد و می ویداین روستایی با الاغش باروت قاچاق حمل کرده ولی انکار می کند که باروت
است.
رئیس داروغه خانه از روستایی سئوال می
کند که چرا باروت قاچاق می کنی و دروغ می
گویی؟
روستایی جواب می دهد من با الاغم سیاهدانه حمل می کنم.
رئیس داروغه خانه دست می کند درون خورچین الاغ روستایی و مشت خودرا از باروت پُر
می کند و با نشان دادن به روستایی می پرسد .این چیست؟ روستایی می گوید : قربان سیاهدانه است .
دوباره رئیس داروغه خانه سئوالش را تکرار می کند و روستایی همان سیاهدانه را
جواب می دهد.
رئیس داروغه خانه یک دست روستایی را می گیرد ومی گوید دستت را بازکن ، سپس باروت را کف دست
روستایی می ریزد و آن را نزدیک ریش روستایی بالا می
آورد . آنگاه از داروغه چی درخواست می کند تا کبریت بی آورد. پس از آوردن یک چوب
آن را روشن و به باروت کف زیرریش دست
روستایی نزدیک می کند تاشعله و رشود و دست و ریش و صورت روستایی بسوزد.
در ادامه رئیس داروغه خانه خطاب به
روستایی می گویی . حال چه می گویی؟
روستایی باریش ودست سوخته شده به به رئیس داروغه خانه جواب می دهد . قربان دیدی گفتم سیاهدانه است؟!
توفیق اجباری !
اما خاطره ای دیگر زمانی که زندان
بودم رئیس زندان پاسدارچاه کنی بود که گفته می شد چون برای خانه ی آخوند مشکینی رئیس اسبق مجمع خبرگان
رهبری درقم چاه خانگی کنده بود وی را رئیس
زندانیان سیاسی در یک شهرستان کرده بود . این زندانبان یک اصطلاحی به نام توفیق
اجباری داشت که همیشه در مورد پخش برنامه
های ضبط شده مدار بسته آخوندهای حوزوی
ازجمله سخنرانی های مشکینی درون زندان بکار می برد وخطاب به زندانیان می گفت حال
که توفیق اجباری شامل حال تان شده بایدخوب
از آن استفاده کنید.
حال داستان من و بالاترین است . چون از یک طرف با تأکید بهانه ی نقض قوانین
" محتوا و زبان نامناسب " و توصیه قوانین بالاترین را مطالعه تا بهتر
عمل کنید که در مورد لینک های من همراه با گزارشات برخی کاربران استفاده می شود به
دفعات حساب مرا از یک روز و 3 روز و یک هفته و دو هفته تا یک ماه بسته و مرا به
مرخصی اجباری فرستاده است. آخرین مورد دو هفته توفیق اجباری بوده است .جالب اینکه
وقتی درخواست می شود که چرا محتوا و زبان نامناسب است و گزارش کنندگان کیستند
.پاسخی دریافت نمی شود؟
ازکاربران گرامی تقاضا می شود به آخرین لینک های من قبل از بسته شدن حساب دو
هفته ای و فرستادن مرخصی اجباری رجوع کنند
تا متوجه شوند نقض قوانین من و محتوا وزبان نامناسب لینک هایم چیست و ردکننده ی
گزارش کیست؟
بهرحال من نمی دانم که این لینک را در کدام بخش بزنم تا دوباره تنبیه نشوم و با بسته شدن حساب به مرخصی اجباری نروم.
شانسی ریسک می کنم و در بخش سرگرمی می زنم
.چون این سناریوی تکراری واقعاً طنز می باشد . اگر نه لینک های من که از وبلاگ
نگاه نقادانه است . نه کاری به بالاترین ونه کاربران دارد، جز اینکه نقد مسایل مهم روز ایران می باشد
که در شبکه ی مجازی اجتماعی بالاترین
بازتاب داده واطلاع رسانی می شود که اتفاقاً خوب هم مورد استقبال کاربران و
بازدیدکنندگان بالاترین واقع می شود که می
توان گفت امتیاز مثبت برای من و بالاترین
و اطلاع رسانی است و دلیل ندارد تا من چپ و راست مجازات شوم و حسابم هی بسته شود .
امیدآنکه شاهد تکرار شوی توفیق اجباری
یا مرخصی اجباری نباشم ونیاز به تهیه چنین مطلبی نباشد چونکه مسایل بس مهمتری وجود
دارد که مربوط به سرنوشت ملت و کشور ایران است که باید به آنان پرداخته شود .
No comments:
Post a Comment