داستان جالب مرخضی مدیر و منشی وا کنش وواکنش
های زنجیره ای محورآن! 24 دی – 93
کنش و واکنش های پیرامونی این داستان برگرفته از فیس بوک جالب است .چون
بطریقی بی شباهت به گردش و چرخش کار در سیستم ولایت فقیه نمی باشد . زیرا برکسی پوشیده نیست که رهبرولی فقیه مطلقه همکاره است و همه مسایل و
عملکرد ها وحتی قانون به وی ختم می شود
.چون گذشته ازاینکه از موضع دشمن وهمه چیز شناسی نظر کارشناسه می دهد و تأکید برعدم مخدوش کردن مرز با دشمن می کند. همچنین نامه های حکومتی ماورای قانون هم صادر می کند. از سوی دیگر پیوسته از سوی مریدانش تأکید می شود که گفته های رهبر فصل الخطاب وواجب الاطاعه برای همگان است .
برای همین پیام وگفتارهایش بطور سیکلی وچرخشی در میان مریدان و باندهای رقیب درگیر جنگ قدرت
و ثروت از وی شروع و به وی ختم می شود و مدام درحال چرخش است و بازتولید می شود.برای همین زیرچترمبارزه با بی حجابی فرمان رهبر، چند همسری
قانونی شده و برای صیغه بازی که نام د یگرش ازدواج سفید است تبلیغ می شود . همینطور بدلیل
شکوفایی ونوآوری اقتصادی ناشی از پیام های اقتصادی – جهادی – خودکفایی رهبر ولی فقیه منجر به تن فروشی زنان
به خصوص شوهردار شده است.
مدیر به
منشی میگه برای یه هفته باید بریم مسافرت کارهات رو روبراه کن.
منشی زنگ میزنه به شوهرش میگه: من باید با رئیسم
برم سفر کاری, کارهات رو روبراه کن.
شوهره زنگ میزنه به دوست دخترش, میگه: زنم یه هفته میره ماموریت ، کارهات رو روبراه کن.
معشوقه هم که تدریس خصوصی میکرده به شاگرد کوچولوش زنگ میزنه میگه: من تمام هفته مشغولم نمیتونم بیام.
پسره زنگ میزه به پدر بزرگش میگه: معلمم یه هفته کامل نمیاد, بیا هر روز بزنیم بیرون و هوایی عوض کنیم.
پدر بزرگ که اتفاقا همون مدیر شرکت هست به منشی زنگ میزنه میگه مسافرت رو لغو کن، من با نوه ام سرم بنده.
منشی زنگ میزنه به شوهرش و میگه: ماموریت کنسل شد من دارم میام خونه.
شوهر زنگ میزنه به معشوقه اش میگه: زنم مسافرتش لغو شد نیا که متاسفانه نمیتونم ببینمت.
معشوقه زنگ میزنه به شاگردش میگه: کارم عقب افتاد و این هفته بیکارم پس دارم میام که بریم سر درس و مشق.
پسر زنگ میزنه به پدر بزرگش و میگه: راحت باش برو مسافرت, معلمم برنامه اش عوض شد و میاد.
مدیر هم دوباره گوشی رو ور میداره و زنگ میزنه به منشی و میگه برنامه عوض شد حاضر شو که بریم مسافرت...
شوهره زنگ میزنه به دوست دخترش, میگه: زنم یه هفته میره ماموریت ، کارهات رو روبراه کن.
معشوقه هم که تدریس خصوصی میکرده به شاگرد کوچولوش زنگ میزنه میگه: من تمام هفته مشغولم نمیتونم بیام.
پسره زنگ میزه به پدر بزرگش میگه: معلمم یه هفته کامل نمیاد, بیا هر روز بزنیم بیرون و هوایی عوض کنیم.
پدر بزرگ که اتفاقا همون مدیر شرکت هست به منشی زنگ میزنه میگه مسافرت رو لغو کن، من با نوه ام سرم بنده.
منشی زنگ میزنه به شوهرش و میگه: ماموریت کنسل شد من دارم میام خونه.
شوهر زنگ میزنه به معشوقه اش میگه: زنم مسافرتش لغو شد نیا که متاسفانه نمیتونم ببینمت.
معشوقه زنگ میزنه به شاگردش میگه: کارم عقب افتاد و این هفته بیکارم پس دارم میام که بریم سر درس و مشق.
پسر زنگ میزنه به پدر بزرگش و میگه: راحت باش برو مسافرت, معلمم برنامه اش عوض شد و میاد.
مدیر هم دوباره گوشی رو ور میداره و زنگ میزنه به منشی و میگه برنامه عوض شد حاضر شو که بریم مسافرت...
No comments:
Post a Comment