تعریف دانش آموز چیست و در حکومت های دمکراتیک
جا ومکان دانش آموزان کجاست؟ در رژیم ولایت مطلقه فقیه
اوضاع آموزشی چگونه است و دانش آموزان چه شرایط یا سرنوشتی دارند؟ کودکان کار
خیابانی یعنی و به چه دانش آموزانی گفته می شود وجرا؟برای چه دانش آموزان مجبور به
ترک میز مدارس و راهی خیابان ها می شوند؟ البته آمار اینگونه دانش آموزان کم که
چندین میلیون نفرند وهمچنان درحال افزایش است .
بدتر اینکه این دانش آموزان کار خیابانی از سوی
باندهای مافیایی مواد مخدر یا درگیر قاچاق وحمل وخرید وفروش مواد مخدر می شوند
.یاا ینکه معتاد می گردند تا مجبور شوند تن به ادامه ی این شغل کثیف برای صاحبان
پول های کثیف بدهند.
بدون شک پرواضح است که عامل ومقصر اصلی
نه دانش آموزان قربانی و پدر ومادران شان که حکومت وروابط ناسالم حاکم شده است .
زیراکه آشکارا تبعیض وفقر وبیکاری بافاصله عمیق طبقاتی چاشنی سطح دانش پایین
خانواده های با سیستم آموزشی غلط تحمیل شده ای است که دستآوردش دانش آموزان قربانی
موسوم به کودکان کار و قربانیان موادمخدر می باشد .چون موادمخدر برای تسکین مقطعی ارزان
وفراوان بل انواع واقسام درد سترس است
وگرگان هار مافیای موادمخدر هم همه جاحاضر وفعال اند. چون سرنخ شبکه ی مافیای مواد
مخدر به برخی نهادهای حکومتی وصل است.
حال این معضلات اجتماعی و خانوادگی
وکودکان کار خیابانی کم بوده است که مزدور اجیر کردن 2دانشآموزان برای کشتن دختران وباج و انتقام گرفتن هم
افزوده شده است
برای اینکه گزارش شده است ساعت 11 شب هشتم دی
ماه سال جاری زنگ آیفون یک خانه ویلایی در تهراننو به صدا درآمد. دختر خانواده وقتی آیفون را
برداشت صدای مرد غریبهای را شنید که از وی خواست کرد تا به پدرش بگوید برای
دقایقی به در حیاط خانهشان برود. از آنجا
که حامدین پدر خانواده در خواب بود همزمان با صدای زنگ از خواب بیدار شد و وقتی از
دخترش شنید جلوی در با او کار دارند غافل از اینکه چه سرنوشت شومی در کمین آنها
است، پایین رفت، در حیاط را باز کرد و در تاریکی شب با دو جوان ناشناس روبهرو شد.
هنوز ثانیههایی نگذشته بود که اهل خانه با صدای کمکخواهی پدر به جلوی در دویدند
و با پیکر خونآلود حامدین که کنار در حیاط افتاده بود روبهرو شدند. مادر و دختر
خانواده که شوکه شده بودند فریادزنان از همسایهها کمک خواستند تا اینکه دقایقی
بعد تکنیسینهای اورژانس پای در قتلگاه گذاشتند و دیدند کار از کار گذشته و مرد 60
ساله دیگر نفس نمیکشد.....
ساعت 11 شب هشتم دی ماه سال جاری زنگ
آیفون یک خانه ویلایی در تهراننو به صدا درآمد. دختر خانواده وقتی
آیفون را برداشت صدای مرد غریبهای را شنید که از وی خواست به پدرش بگوید برای
دقایقی به در حیاط خانهشان برود. از آنجا که حامدین پدر
خانواده در خواب بود همزمان با صدای زنگ از خواب بیدار شد و وقتی از دخترش شنید
جلوی در با او کار دارند غافل از اینکه چه سرنوشت شومی در کمین آنها است، پایین
رفت، در حیاط را باز کرد و در تاریکی شب با دو جوان ناشناس روبهرو شد. هنوز ثانیههایی
نگذشته بود که اهل خانه با صدای کمکخواهی پدر به جلوی در دویدند و با پیکر خونآلود
حامدین که کنار در حیاط افتاده بود روبهرو شدند. مادر و دختر خانواده که شوکه شده
بودند فریادزنان از همسایهها کمک خواستند تا اینکه دقایقی بعد تکنیسینهای
اورژانس پای در قتلگاه گذاشتند و دیدند کار از کار گذشته و مرد 60 ساله دیگر نفس
نمیکشد.
ماجرای قتل این مرد به بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران مخابره شد. دقایقی بعد تیمی از کارآگاهان وارد عمل شدند و در بررسیهای میدانی پی بردند که قربانی جنایت از سوی دو پسرجوان هدف چاقو قرار گرفته و عاملان جنایت گریختهاند.
دختر خانواده که از پشت پنجره صحنه قتل پدرش را دیده بود به تیم تحقیق گفت: پدرم خواب بود که زنگ آیفون به صدا درآمد، وقتی آیفون را برداشتم مرد جوانی با صدای خشن گفت به حامدین بگو برای دقایقی به در حیاط بیاید.
پدرم خواب بود چون هوا سرد بود پدرم کاپشن پوشید و از پنجره او را میدیدم، وقتی در را باز کرد دیدم که دو پسرجوان به زور میخواهند وارد حیاط شوند اما پدرم مقاومت کرد. همان لحظه زمین خورد، با دیدن این صحنه سریع خودم را به پدرم رساندم ناگهان دیدم که خونریزی دارد. آنجا بود که فریادزنان از همسایهها کمک خواستم.
در ادامه تحقیقات میدانی پلیس جنایی پی برد که پدر خانواده از مدتها پیش با همسرش اختلاف داشته است. در این مرحله مادر خانواده گفت: شوهرم مردی سختگیر بود و همیشه به دخترم مهدخت که مهندس صنایع غذایی است به خاطر رشته دانشگاهیاش اعتراض میکرد و مدام میگفت چرا ازدواج نمیکنی. از سویی همیشه نسبت به شوهر مهناز دختر دیگرم انتقاد داشت و میگفت چرا سرکار نمیرود و بیکار در خانه مینشیند. اختلاف ما بیشتر سر این موضوعها بود.
همین سرنخ کافی بود تا کارآگاهان پلیس خواهران دوقلو را که هر دو مهندس صنایع غذایی هستند تحت بازجویی قرار دهند.
مهدوخت که دچار تناقصگویی شده بود در اعترافاتش گفت: چون پدرم به بهانههای مختلف مرا اذیت میکرد به ستوه آمده بودم و با مردی به نام «علیاکبر» مشورت کردم تا پدرم را بترساند و وی نیز پذیرفت اما هرگز به وی نگفتم پدرم را به قتل برساند. با اعترافات این دختر ناخلف، علیاکبر دستگیر شد و خیلی زود اعتراف کرد که برای کشتن حامدین دو پسر محصل را که هممحلیشان است اجیر کرده بود.
با اعترافات این مرد، دو پسر دانشآموز به نامهای داود و حسین دستگیر شدند. حسین که عامل اصلی این جنایت هولناک است صبح دیروز در شعبه 74 دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی عبداللهی و چهار مستشار محاکمه شد.
این پسر جوان وقتی پشت تریبون ایستاد در آخرین دفاع گفت: قتل را قبول دارم اما هیچگاه قصد کشتن حامدین را نداشتم، چند روز پیش از جنایت علیاکبر که مرد مورد اعتمادم بود نزد من و داود آمد و گفت مردی در تهران دخترانش را خیلی شکنجه میدهد. علیاکبر با این حرفها من و داود را تحت تأثیر قرار داد و خواست که این مرد را به قتل برسانیم و 200 هزار تومان به ما پول داد تا چاقو و لباس بخریم. یک روز پیش از جنایت به میدان گمرک رفتیم و چاقویی خریدیم سپس به خاورشهر رفتیم، شب جنایت علیاکبر من و داود را سوار بر خودرویش کرد و برای کشتن مقتول ما را به تهراننو برد. شب حادثه ما به در خانه قربانی رفتیم، من زنگ خانه را زدم و به دختر او گفتم به حامدین بگو به مقابل در حیاط بیاید. حامدین وقتی آمد با او درگیر شدیم، داود وی را هل داد همزمان من ضربهای به او زدم، ناگهان تعادلم را از دست دادم و چاقو از دستم افتاد. آنجا بود که داود فرار کرد و من تنها ماندم. ترسیدم که مبادا حامدین مرا دستگیر کند بنابراین چاقو را از زمین برداشتم و سه ضربه دیگر به او زدم و از محل فرار کردم، از آنجا که 200 متر جلوتر علیاکبر داخل خودرویش منتظر ما بود سوار خودرویش شده و از محل گریختیم. بنابر این گزارش، در پرونده این جنایت حسین عامل اصلی جنایت شناخته شده و علیاکبر به همراه خواهران دوقلو و داود با اتهام معاونت در قتل مواجه هستند.
ماجرای قتل این مرد به بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران مخابره شد. دقایقی بعد تیمی از کارآگاهان وارد عمل شدند و در بررسیهای میدانی پی بردند که قربانی جنایت از سوی دو پسرجوان هدف چاقو قرار گرفته و عاملان جنایت گریختهاند.
دختر خانواده که از پشت پنجره صحنه قتل پدرش را دیده بود به تیم تحقیق گفت: پدرم خواب بود که زنگ آیفون به صدا درآمد، وقتی آیفون را برداشتم مرد جوانی با صدای خشن گفت به حامدین بگو برای دقایقی به در حیاط بیاید.
پدرم خواب بود چون هوا سرد بود پدرم کاپشن پوشید و از پنجره او را میدیدم، وقتی در را باز کرد دیدم که دو پسرجوان به زور میخواهند وارد حیاط شوند اما پدرم مقاومت کرد. همان لحظه زمین خورد، با دیدن این صحنه سریع خودم را به پدرم رساندم ناگهان دیدم که خونریزی دارد. آنجا بود که فریادزنان از همسایهها کمک خواستم.
در ادامه تحقیقات میدانی پلیس جنایی پی برد که پدر خانواده از مدتها پیش با همسرش اختلاف داشته است. در این مرحله مادر خانواده گفت: شوهرم مردی سختگیر بود و همیشه به دخترم مهدخت که مهندس صنایع غذایی است به خاطر رشته دانشگاهیاش اعتراض میکرد و مدام میگفت چرا ازدواج نمیکنی. از سویی همیشه نسبت به شوهر مهناز دختر دیگرم انتقاد داشت و میگفت چرا سرکار نمیرود و بیکار در خانه مینشیند. اختلاف ما بیشتر سر این موضوعها بود.
همین سرنخ کافی بود تا کارآگاهان پلیس خواهران دوقلو را که هر دو مهندس صنایع غذایی هستند تحت بازجویی قرار دهند.
مهدوخت که دچار تناقصگویی شده بود در اعترافاتش گفت: چون پدرم به بهانههای مختلف مرا اذیت میکرد به ستوه آمده بودم و با مردی به نام «علیاکبر» مشورت کردم تا پدرم را بترساند و وی نیز پذیرفت اما هرگز به وی نگفتم پدرم را به قتل برساند. با اعترافات این دختر ناخلف، علیاکبر دستگیر شد و خیلی زود اعتراف کرد که برای کشتن حامدین دو پسر محصل را که هممحلیشان است اجیر کرده بود.
با اعترافات این مرد، دو پسر دانشآموز به نامهای داود و حسین دستگیر شدند. حسین که عامل اصلی این جنایت هولناک است صبح دیروز در شعبه 74 دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی عبداللهی و چهار مستشار محاکمه شد.
این پسر جوان وقتی پشت تریبون ایستاد در آخرین دفاع گفت: قتل را قبول دارم اما هیچگاه قصد کشتن حامدین را نداشتم، چند روز پیش از جنایت علیاکبر که مرد مورد اعتمادم بود نزد من و داود آمد و گفت مردی در تهران دخترانش را خیلی شکنجه میدهد. علیاکبر با این حرفها من و داود را تحت تأثیر قرار داد و خواست که این مرد را به قتل برسانیم و 200 هزار تومان به ما پول داد تا چاقو و لباس بخریم. یک روز پیش از جنایت به میدان گمرک رفتیم و چاقویی خریدیم سپس به خاورشهر رفتیم، شب جنایت علیاکبر من و داود را سوار بر خودرویش کرد و برای کشتن مقتول ما را به تهراننو برد. شب حادثه ما به در خانه قربانی رفتیم، من زنگ خانه را زدم و به دختر او گفتم به حامدین بگو به مقابل در حیاط بیاید. حامدین وقتی آمد با او درگیر شدیم، داود وی را هل داد همزمان من ضربهای به او زدم، ناگهان تعادلم را از دست دادم و چاقو از دستم افتاد. آنجا بود که داود فرار کرد و من تنها ماندم. ترسیدم که مبادا حامدین مرا دستگیر کند بنابراین چاقو را از زمین برداشتم و سه ضربه دیگر به او زدم و از محل فرار کردم، از آنجا که 200 متر جلوتر علیاکبر داخل خودرویش منتظر ما بود سوار خودرویش شده و از محل گریختیم. بنابر این گزارش، در پرونده این جنایت حسین عامل اصلی جنایت شناخته شده و علیاکبر به همراه خواهران دوقلو و داود با اتهام معاونت در قتل مواجه هستند.
No comments:
Post a Comment